جعفر و معلمش
رویای خالی
جعفر و معلمش

Image result for ‫جعفر و معلمش‬‎

معلمی در روستای دور افتاده ای تدریس میکرد که یک شاگرد شر و شیطون به نام جعفر داشت یک روز که از دست او به ستوه آمده بود به او گفت جعفر تو در آینده هیچ بوقی نمیشی جعفر از حرف او بسیار ناراحت شد چند سال گذشت معلم که بسیار پیر و مریض شده بود در بیمارستان بستری شد او که به زور چشمانش را باز میکرد دکتر جوان و خوشتیپ وخوش قیافه ای را بالای سر خود دید خواست از او تشکر کند اما نتوانست معلم جلوی چشمان دکتر پرپر شد چون جعفر که خدمتکار بیمارستان بود دستگاه تنفس را از برق کشیده بود تا گوشیشوبزنه به برق.

ها چیه؟ حق با معلم بود جعفر هیچ بوقی نشد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: